سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چه باید کرد؟

ارسال شده توسط : پایگاه خبری ناب در روز : شنبه 92 مهر 13 ساعت 11:30 عصر
این یادداشت در باب تقیه است و انعطاف و نرمش قهرمانانه، و استفاده از خود موانعِ پیروزی برای وصول به پیروزی، و مقایسة یکی از علل برتری راهکارهای امام علی(ع) بر راهکار امیرکبیر.

استاد بزرگوارم (بانو مجتهده امین) که ان‌شاءالله خداوند از او راضی باد، در حاشیه دروس اشاره داشتند: آنجا که نمی‌توان هدف را از دست داد، باید آن‌گونه وسیله فراهم کرد که علی(ع) فراهم نمود، وگرنه باید آن‌گونه شد که امیرکبیر، تحمل نمود. و این شوخی نیست، که درس زندة تاریخ است. من از این داستان و این درس، تأسف و تعجب بسیار برده‌ام. مردی با آن هوش و بیداری، چگونه به تنهایی می‌خواهد اقدام کند و در برابر همه چیز بایستد، بدون آنکه چیزی فراهم کرده باشد؟ در حالی‌که سرنخ تمام این درگیری‌ها در زنی است حسود و خودخواه که هزار ضعف دارد و قابل تسخیر است، اما غرور امیرکبیر بر هوش او پرده می‌اندازد، و ذلیل کسانی می‌شود که از ناخن انگشت او هم کمتر بودند و با کفش او مقایسه نمی‌شدند، ولی قانون‌ها را می‌شناختند، و زد و بندها را می‌دانستند و شیطنت را بکار می‌بردند. من نمی‌خواهم امیرکبیر همچون رقیبش آقاخان نوری ریشش را آلوده کند و بعد با گلاب بشوید، بلکه می‌گویم آنجا که می‌شود هدف بزرگی را با یک کلمه به دست آورد و مانعها را دور زد و حتی می‌توان از مانع‌هاشان وسیله ساخت (که دیدیم انگلیسی‌ها چگونه از مانع‌هاشان وسیله ساختند و چگونه با دست همانها امیر و دار و دسته‌اش و قدرت رقیب را شکستند)، در این موقعیت‌ها چرا بهوش نباشیم و چرا همدست تهیه نکنیم و چرا از مانع‌ها بهره نبریم؟

من هرچه فکر می‌کنم، برای فهم کارهای امیرکبیر راهی نمی‌یابم و اینجاست که فقط از هوش امیر خجالت می‌کشم و هیچ توجیهی برای او ندارم. در ایرانی که راهبرانش فقط دست و بازو داشتند و چشم‌ها را درمی‌آوردند، آنجا که مغزی پیدا شد و طرح و نقشه‌ای کشید و امنیت را فراهم نمود و ثروت‌ها را به جریان انداخت و تشویق‌ها را شروع کرد و تجارت و سرمایه‌گذاری داخلی رونق گرفت و کارخانه‌ها شروع به کار کردند و صنعت اصیل نطفه‌اش بسته شد و علم به موازات صنعت در دارالفنون پایه‌اش ریخته شد آنهم نه به آن صورت که علم صنعت مونتاژ رونق بگیرد، بلکه دانشمندان از کشورهای بی‌طرف خریداری می‌شدند و روزنه‌ها باز شد و راهها نمایان گشت و حتی به خاطر جلوگیری از خرابکاری دشمنان نفوذ در آنها و جاسوس‌بازی با آنها سرگرفت، در ایرانی آنچنان، وقتی دشمن برای اولین‌بار در عالم حکومت و دنیای سیاست ایران و در دربار سلطنت مردی را دید که مغز دارد و طرح دارد، برای خریداری او و سپس نابودی او نقشه کشید.

تأسفبار این است که این نقشه، با دست غرور امیر و با واسطه مادر زنش اجرا گردد. تعجب‌آور این است که امیر هنوز نیاموزد که چگونه مانع‌ها را دور بزند؛ لذا مانع‌های خارجی و داخلی و مذهبی و غیرمذهبی آنچنان محاصره‌اش کنند که شاه با تمام علاقه‌اش او را بکشد. و با تیغ دوست و اراده خویش نابود گردد. و آنهمه امکان و زمینه را به دست دشمن بدهد و با غرور خویش، هم ایران و هم خویشتن را به نابودی بسپارد و بعدها خیال کنند که ناصرالدین‌شاه چنین کارهایی را کرده است. در حالی‌که از آنها بیش از همان توقع نبود. و از کوزة‌ آنها بیشتر از این حماقت‌ها بیرون نمی‌آید. شاید روزی محققان مورخ ادعا نمایند که این امیر بود که ایران را نابود کرد، از مانع‌ها بهره برنداشت و در دل آنها تخم نکاشت!

علی(ع) را به واسطه نداشتن همکار و یار با آن پشتوانه محکم کنار گذاشتند. در تعبیری امام فرمودند: اگر به جای عقیل و عباس، جعفر و حمزه مانده بودند، علی مسلّط می‌شد و به پیروزی می‌رسید؛ اما علی که به خاطر تنهایی کنار افتاد و در اوج اسم و رسمش محروم ماند، آنقدر ظریف کوشید و دقیق پیش آمد که در اوج قدرتش به همان دلیل که از او بریده بودند و به خاطر همان عدالت که از آن می‌ترسیدند، دوباره به سوی او آمدند. در حالی که او نه زد و بندی شروع کرده بود و نه از راه غیرحق به حقش نقبی زده بود، که اگر می‌کرد و می‌زد، در همان روزهای اول با ابوسفیان به همه چیز می‌رسید؛ اما از علی بودنش جدا می‌ماند و به حکومت دست می‌یافت در حالی که به اسارت رفته بود. علی مانع‌ها را دور زد، و هنگامی‌که تنهایی خویش را دید، به تولید پرداخت. از خلیفه و از سعدبن‌ عباده پسرانشان را و از دشمنان خود دوستانش را بیرون کشید. علی که باید نامش در تاریخ می‌مرد، دوباره به حکومت رسید و تا امروز هم حرف، راه و فکرش را به ما منتقل کرده است و فردا هم قلمرو امروز است که ما از روزهای سخت به امروز رسیده‌ایم. پس از امروز راحت به روزهای بهتر می‌توانیم رسید. آری، می‌توانیم و این توان هست. حال، شاکر یا کافر بودن با خود ماست که راه، ما را می‌طلبد و در انتظار لبیک است.

نکته دوم که خصوصیت و نقش تقیه را نشان می‌دهد، در همین ظرافت کار است که علی توانست بدون چشم‌پوشی از هدف و بدون کمک خواستن از باطل‌ها، مانع‌ها را دور بزند و از مانع‌ها بهره‌ بردارد و همان تبعیض و اشرافیت و اشراف را به عدالت خودش راه بدهد تا مردم همچون شتران تشنه بر او جمع شوند و به او هجوم بیاورند.

لذا به شهادت تاریخ، علی آن‌گونه نهضت و حرکت را از بن‌بست بیرون آورد. و امیر کبیر اینگونه در بن‌بست نشست و از دست رفت چون تنها بود و غرورش او را از پیچ و شکن‌ها و پیچ و تابها باز می‌داشت. و این عیبِ خوبهاست که گردن شق هستند و پیچ و خم‌ها را طی نمی‌کنند و همین‌طور گردن شق می‌مانند و بیش از چند گام نمی‌توانند بردارند. راههای پرپیچ و خم، نرمش و انعطاف و ظرافت می‌خواهد، نه توقف و نه انحراف که سرنگونی به دنبال می‌آورد. و این نرمش در اصل تقیه نهفته و با این قانون تفسیر می‌شود.

تقیه راهی است که مبارزه را از بن‌بست نجات می‌دهد، چون آنجا که نمی‌شود درگیر شد باید با این وسیله پیش رفت باید مانع‌ها را دور زد و از همانها بهره برداشت و از آنها وسیله ساخت. علی از میان دشمنان، دوستانش را بیرون کشید. و او که باید نامش در تاریخ می‌مرد، امروز در دلهای ما زنده و حاکم است و فکرش را به ما سپرده که به خاطر ولایت گام برداریم تا به ولایت معصوم برسیم.

علی(ع) بدون چشم‌پوشی از هدف و بدون ذلت در برابر پفیوزها و زد و بند با آنها و بدون بهره‌برداری از باطل‌ها، در مدت سکوت خود کار می‌کرد که به همان دلیل که از او بریده بودند به او بازگشتند و همچون شتران تشنه بر او جمع شدند. این انعطاف و لطافت در تقیّه هست که می‌آموزد: آنجا که در برابر دشمن نمی‌توانی بایستی، در دل او بنشین.

یادداشتی از عبدالکریم پورکیان





بازدید امروز: 140 ، بازدید دیروز: 5 ، کل بازدیدها: 260331
پشتیبانی و بروز رسانی : "گروه ناب"